روزگار گذران سربازی

روزهای سربازی در حال گذره! 

ده روز اول سخت بود اما الان می گذره. 

اگه لحظه ای بیکار باشم بیشتر به بچه های دو رو برم فکر می کنم. 

این روزها بیشتر به این نکته فکر می کنم (البته همه مون بهش فکر می کنیم) که روزی که شروع میشه جزو روزهای طی شده ست. 

گذر زمان کاملا حس میشه 

وقتی روز سختی باشه به همراه سختی و وقتی روز خوبی باشه به خوبی حس میشه! 

اما بدون در نظر گرفتن خوبی یا بدیش (سختیش) گذران بودن زمان به شدت حیرت انگیزه. مطلبی که شاید در زندگی عادی زیاد بهش فکر نکنیم. 

روزهای سربازی پر از آینده هاییه که خیلی سریع حالشون تبدیل به گذشته میشه. 

اون وقت عصرها میشینم و فکر می کنم یک روز دیگه هم گذشت! 

و اون لحظه بیشتر از اینکه خوشحال باشم در حیرتم که زمان چه مفهوم غریبیه! و تجربه چقدر لذت بخش!

اندر فواید کد 226

بعد از تعطیلات که برگشتم تهران روز اول نامه نظام وظیفم اومد: اول اردیبهشت ماه باید خودم رو به نظام وظیفه معرفی کنم!

خیلی شوکه شده بودم. بیشتر از اینکه عصبانی باشم گیج و منگ بودم که باید چیکار کنم؟! 16 اسفند پارسال دفترچه م رو فرستاده بودم و خیالم راحت بود که تاریخ اعزامم 4 تا 6 ماه دیگه ست. خیلی خورد توو ذوقم! اه! یه عالمه نقشه برای زبان و ادامه تحصیل! خونه گرفتن و کار کردن! 

تاره کد محل خدمت: 226 یعنی مازاد، یعنی روز اعزام مشخص میشه کجا باید بری!

بلاتکلیفی محض! روزای بعدشم هرچی سعی کردم تاریخ اعزامم رو به تعویق بندازم نشد.

اما بعد تو یه لحظه خیلی کوچیک یه چیزی به ذهنم رسید. اینکه این بلاتکلیفی و مشخص نبودن آینده خیلی جالبه، یک تجربه خارق العاده!

تمام تلاشم رو کردم که به آینده فکر نکنم و هیچ فرصت و لحظه ای رو به خاطر آینده نامعلوم از دست ندم!

تمام تلاشم رو کردم تا بفهمم زمان حال تمام چیزیه که دارم!

شاید تجربه من خیلی ساده و معمولی بوده و مسخره باشه که خیلی بزرگش کنم، اما واقعا از روزی که این فکر توی یه لحظه کوچیک از ذهنم گذشت سعی کردم تمام وقت و انرژیم رو صرف حال کنم (!) نه آینده.

حالا کد 226 برای من یعنی


ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد!


مغبچه ای میگذشت راهزن دین و دل...

کتاب دوم آقای دوباتن رو دارم تمام می کنم. آقای دوباتن با زیرکی تمام علاقه ش به آقای پروست رو دستاویز فلسفیدن در مورد زندگی انسانها، علی الخصوص انسانهای مدرن کرده.

کتاب پر از مطالب جالبه که برای فهمیدنش لزوما نباید رمان طولانی (7 جلدی) آقای پروست، «در جستجوی زمان از دست رفته»، رو خونده باشی. اما برای من مهمترین نکاتی که در این حال و هوا و زمان و مکان داشت:

اول اینکه لحظه لحظه زندگی، ثانیه که سهله، صدم ثانیه ش رو هم بفهم و ازش لذت ببر!

دوم اینکه هیچ چیز عادی و معمولی وجود نداره. در هر چیز تازگی و زیبایی هست که باید پیداش کرد. تا پیداش نکنی چیزی برای دیدن وجود نداره.


امروز تقاطع بلوار کشاورز با کارگر یه تابلو که توش عکس سهراب سپهری و تاریخ تولد و مرگش بود عجیب منو مسحور و مخمور کرد. تا انقلاب توو فکر بودم. بعدم میگم توو چه فکری!


پیشنهاد موسیقی:


عود بغدادی (Le Luth de Bagdad)، نصیر شمه (Naseer Shamma)

فرصت

مشغول خوندن کتاب دیگه ای از آقای دوباتن هستم. میدونم! دچار نوع فلسفیدن این مرد و شکل زندگی ای که در نوشته هاش ترسیم میکنه شدم.

عنوان کتاب «پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند»؛

ترجمه گلی امامی؛

ابتدای کتاب به نکته جالبی، به نقل قول از مارسل پروست اشاره میشه. من برداشت خودم رو ازش میگم، البته!

گاهی اوقات، یعنی اغلب اوقات انگاره اینکه وقت زیادی داریم مارو تنبل و خوش خیال میکنه. قدر لحظات رو نمیدونیم و با خیال آینده زندگی میکنیم. حال رو از دست میدیم به امید آینده. اما وقتی متوجه میشیم که وقت زیادی نداریم، نه لزوما همیشه و در همه موارد، لحظه لحظه زندگیمونو حس میکنیم. هر لحظه زندگی میشه مثل انتخاب یک شیرینی از تووی ظرفی پر از شیرینی های رنگارنگ ویا مثل یک نفس عمیق توی هوای بهاری صبح، البته نه توی تهران! کامل و بدون نقص، پر از زیبایی و رهایی. اون وقت حتی ثانیه ش رو هم درک میکنی.

یک عالمه میتونم در این مورد بگم چون دارم حسش میکنم!

دیدنی


عکس امروز مال یک عکاس فرانسویه به نام هنری کارتیه-برسون (Henri Cartier-Bresson). برای من عکس شامل دو حس مختلفه؛ از یک طرف نوعی شادی حاصل از معصومیت و از طرف دیگه کلافگی!

هنری کارتیه-برسون (1908-2004) پدر فوتوژورنالیسم مدرن (Modern Photojornalism) و یکی از عکاساییه که عکاسی خیابانی (Street Photography) رو خیلی توسعه داده و تاثیر زیادی روی عکاسان بعد از خودش گذاشته.