در این پیاله ندانم چه ریختی، خود پیداست...

دارم یکی از نوشته های سید حسین نصر به نام جوان مسلمان و دنیای متجدد رو میخونم. مدتها پیش، دوران دبیرستان تصحیحی از نوشته های سهروردی رو خوندم که نصر و هانری کربن زیر نظر انجمن فلسفه شاهنشاهی منتشر کرده بودند. هر چند مبانی فلسفه رو نمیدونستم به نظرم بسیار زیبا اومد. 

سه حکیم مسلمان رو چند سال بعد خوندم، که خارق العاده بود، مخصوصا فصلی که در مورد ابن سینا بود. 

حالا بعد از چند سال توی فرصت روزهای طولانی خدمت دوباره دچار نوشته های زیبا و از طرفی محکم و ساختاری این مرد شدم. خدا به خیر بگذرونه! 

هر چند که تا دلتون بخواد انگ و برچسب به این آدم زدن، اما اطمینان و همتش در بیان مستدل و محکم اعتقاداتش (چیزی که در دنیای نسبی مدرن گشتیم نبود، نگرد نیسته) دلچسب و مسحورکننده است و البته تا حدود خیلی زیادی (برای من حداقل) نجات دهنده!

گیج!

گاهی اوقات، مثل الان، نمی تونم هیچی بنویسم.

گاهی اوقات، مثل الان، مدت ها می گذره و افکار بسیاری در دل و مغزم به هم می پیچن، اما نمیشه نوشت.

نه میشه شروع کرد، نه میشه ادامه داد و نه به پایان رسوند...

این نشونه تهی شدن نیست البته، که اگر بود خوب بود.

شاید گیجی و گنگی تعبیر بهتری باشه!

بیخیال! درست میشه! یعنی درستش میکنم!

ویگن گوش بدین!

عالیه!

لیلی منال (در مایه شوشتری)