والدن، صفحه 158

... بازرگان بی‌سواد و شاید شیاد، زمانی که با تهور و تکاپو فراغت و استقلال دلخواهش را به دست می‌آورد و به انجمن‌های ثروت و احترام راه می‌یابد به ناگزیر و سرانجام به سوی حلقه‌هایی همچنان بالاتر، ولی همچنان دست‌نیافتنی‌تر از هوش و نبوغ رو می‌آورد، تا تنها به نقص فرهنگش و پوچی و بی‌کفایتی ثروتش پی ببرد. پس می‌کوشد تا آن فرهیختگی را که چنین مشتاقانه می‌طلبد برای فرزندش فراهم آورد و با رنجی که در این کار می‌برد این تلقی خویش را بیشتر به اثبات می‌رساند؛ این چنین است که او موسس یک خاندان می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد