-
من اینجور آدمیام!
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 10:52
آدمهایی که سعی میکنند، در برخی موارد به شیوه ای متفاوت از جامعه، زندگی و عمل کنند، به سرعت (شایدم کم کم و به مرور) و ناخواسته دچار احساس عدم شایستگی میشوند. شاید این احساس نتیجه یک پیش فرض ذهنی باشد که حتی این اشخاص هم به آن دچار هستند؛ اینکه آنچه عرف و مردم میگویند و میخواهند درست است!
-
عضو جدید کتابخانه!
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 10:44
اینجا رو با نوشتن و نقل قول از کتابهایی که میخونم شروع کردم. حالا، چند وقته چیزی ننوشتم، نه به خاطر اینکه دیگه کتاب نمیخونم! غافل بودم از آدمها و داستان زندگیشون. خوب که نگاهشون میکنی انگار خودتن! انگار تو خود اونایی! انگار هیچ فاصله ای وجود نداره. و این خوبه که این همه کتاب داری برای خوندن!
-
...تو هیچگاه پیش نرفته ای، تو فرو رفته ای!
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 16:21
در بسیاری مواقع یک شکست (به ویژه به لحاظ احساسی) باعث میشه تا تصمیم بگیریم خودمون رو غرق کنیم! اونقدر خودمونو درگیر کنیم تا دیگه به اون شکست فکر نکنیم! موسیقی، تحصیل، کار و ... همشون مخدری میشن برای حذف هر گونه اثر یا خاطره ای از اون اتفاق. غافل از اینکه این آغاز شکل گیری یک شخصیت ثانویه در وجود ماست! فراموشی هم به...
-
... یاد بعضی نفرات زنده ام میدارد!
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 16:03
لحظاتی هست که تلخ و تاریکم و هیچ دستاویزی برای بلند شدن دوباره ندارم! یعنی واقعیتش چند شب پیش اینطوری شدم ها! یه هو یاد یکی از دوستام افتادم! خوب شدم، یعنی بهتر شدم! اینطوریاست دیگه! چیزی برای گفتن نداشتم! اینو گفتم که اینجا رو یادم نره! چی میشه مگه؟!!
-
خود حقیقت شرح حال ماست این!*
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 14:57
این مطلب بخشی از مقاله ادبیات و حافظه از کتاب «روح پراگ» نوشته « ا یوان کلیما » و ترجمه «خشایار دیهیمی» است. هرچند کلیما در این بخش از مقاله به بررسی تاثیرات حکومت کمونیستی پس « بهار پراگ » می پردازه، اما از آنجا که رفتارهای دیکتاتورها و حکومتهای توتالیتر در تمام دنیا مثل هم از آب در میاد، شرح حال ماست از زبان دیگران....
-
دریغ!
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 09:49
امروز صبح به این فکر میکردم که چیکار میشه کرد که در آینده حس «دریغ!» نداشته باشم! حسی که با کلماتی مثل «ای کاش!» با ته رنگی از گذشته بیان میشه! اصلن این احساس اصالت داره یا فقط نوعی رویاپردازیه! یک رویاپردازی برای اینکه به خودمون القا کنیم که زندگی ای که داریم یک زندگی واقعی یا شایسته نیست! اما مگه غیر از این که هست...
-
سکوت!
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 12:28
امروز که از مترو تا محل کارم پیاده میرفتم، سعی کردم به صداها گوش بدم. همون صداهای زمان حال! تنها صداهایی که شنیدم: صدای ممتد و همیشگی ماشین ها، صدای زوزه ترمز اتوبوس، صدای دستگاه برش یا چیزی شبیه این، بوق! اما یک صدا واقعن جاش خالی بود و تقریبن شنیده نمیشد؛ صدای آدمها! هیچ اثری از صدای آدم ها نبود! حتی وقتی با چشم...
-
جایی برای زندگی نکردن!
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 02:51
امروز خیلی سخت به این فکر میکردم که اینجا دقیقن همونجاست؛ جایی برای زندگی نکردن! وقتی خوب و رو راست زندگی کنی، محکوم میشی به بلاهت و ساده لوحی؛ امان از روزی که بد باشی؛ زبونی نیست که به تنبیه و نصیحت باز نشه! اینجور وقتا برای اینکه رو راست زندگی کنی به خلوت و حتی انزوا نیاز داری و خدایی که پاداشی برای تنهاییت در نظر...
-
پرونده تهران (4)
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 22:51
-
تناقض!
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 22:36
صبح یک روز تعطیل وسط رویایی آمیخته با ترس و هوس از خواب بیدار میشی. تپش قلب و حس خستگی که در تمام بدن به یک میزان توزیع نشده، دیشب اصلن خوب نخوابیدی. سکوت توی تمام خونه هست. حتی موتور یخچال هم کار نمیکنه. بلافاصله حس فراموش شدگی بهت دست میده. سخت از رختخواب میای بیرون. و تمام روز به این تناقض فکر میکنی که انسان در...
-
پرونده تهران (3)
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 23:09
-
صدای زمان حال
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 23:02
هر چند علاقه وافری به گوش دادن موسیقی دارم اما تازگی فهمیدم گوش دادن به صداهای اطراف، بدون تمرکز روی صدای خاصی چقدر می تونه لذت بخش باشه (البته شاید استفاده از لفظ شنیدن برای اینگونه حس کردن صداها بهتر باشه). اول مجموعه ای از صداها رو می شنوم. بعد سعی می کنم به هر کدوم به صورت مجزا گوش بدم. بعدش ذهنم شروع به ساختن...
-
چند قدم تا تحویل سال
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 22:50
لحظات قبل از تحویل سال نو و شاید ساعت ها قبل از اون همه به فکر این هستیم که در سالی که گذشت چیکارا کردیم و سال آینده چیکار باید بکنیم و دنبال چه آرزوهایی بریم. امسال اما میخوام به هیچ چیز فکر نکنم، به اطرافم نگاه کنم و به اونچه که هستم و بدون هیچ آرزویی زمان زمان حال رو مثل یک لیوان آب خنک سر بکشم و ازش لذت ببرم. خدا...
-
پرونده تهران (2)
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 16:17
-
مقدس سازی، مقدس نمایی!
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:09
مدتی پیش سعی کردم با گوش دادن موسیقی کلاسیک ذائقه موسیقاییم رو تغییر بدم، نشد! بعد به این فکر کردم که شاید اصلن کار درستی هم نباشه! بهتره با زمان پیش برم و «فرزند زمان» خودم باشم. البته شکل گیری این عقیده در ذهنم مدت زیادی طول کشید. هرچند هنوز هم موسیقی کلاسیک رو خیلی دوست دارم، اما درک این مطلب که من گوش دادن موسیقی...
-
پرونده تهران (۱)
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 19:19
-
راپسودی بومی
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 18:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA سلام، بر گشتم مدت زیادی بود که چیزی ننوشتم، اما گوش دادن یک موسیقی خوب و دیدن یه فیلم باحال میتونه آدمو به زندگی برگردونه. هنر واقعا شگفت آوره! به قول ابراهیمی دینانی هنر تجسم صفت «بدیع السماوات و الارض» خداست در انسان! بوهمین راپسودی ( Bohemian Rhapsody ) اثر گروه کوئین (...
-
عمری دگر بباید...
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 16:01
این روزها مدام سعی دارم با برنامه ریزی دقیق و موشکافانه و مصرف کمتر انرژی شبانه روزم رو طولانی تر کنم! اما نمیشه! درحالی که هوس دونستن و فهمیدن بیشتر تمامه ذهنم رو پر کرده، به این فکر میکنم که ای کاش بتونم خالی بشم از تمام این وسوسه ها، از تمام آرزوها و تمام دانش لاینفعی که منو به کشاکشی ناخوش میندازه! فیلم های...
-
بازگشت (1)
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 23:09
مدت زیادی نبودم. دلم با نوشتن نبود. نمیدونستم چطور چیزی که میخوام رو بنویسم. فعلا The Book of Eli رو ببینین The Book of Eli Directed by: Albert Hughes Allen Hughes آلبوم Rajaz رو از Camel به توصیه یکی از دوستان گوش بدین Rajaz, Camel, 1999 تا بعد بیام با یه دنیا تعریف!!!
-
در این پیاله ندانم چه ریختی، خود پیداست...
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 23:34
دارم یکی از نوشته های سید حسین نصر به نام جوان مسلمان و دنیای متجدد رو میخونم. مدتها پیش، دوران دبیرستان تصحیحی از نوشته های سهروردی رو خوندم که نصر و هانری کربن زیر نظر انجمن فلسفه شاهنشاهی منتشر کرده بودند. هر چند مبانی فلسفه رو نمیدونستم به نظرم بسیار زیبا اومد. سه حکیم مسلمان رو چند سال بعد خوندم، که خارق العاده...
-
گیج!
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 15:25
گاهی اوقات، مثل الان، نمی تونم هیچی بنویسم. گاهی اوقات، مثل الان، مدت ها می گذره و افکار بسیاری در دل و مغزم به هم می پیچن، اما نمیشه نوشت. نه میشه شروع کرد، نه میشه ادامه داد و نه به پایان رسوند... این نشونه تهی شدن نیست البته، که اگر بود خوب بود. شاید گیجی و گنگی تعبیر بهتری باشه! بیخیال! درست میشه! یعنی درستش...
-
کتابهای کوچک یا کارهای بزرگ!
جمعه 7 خردادماه سال 1389 12:44
این روزها به شدت به بطالت میگذره! روزهای آموزشی رو میگم. قسمت بد و دردناکش اینه که هم ما دانشجویان وظیفه (!) و هم فرماندهان غیور ارتش (!) به این بطالت آگاهن. اما من که کوتاه بیا نیستم، میدونین که! با تمام وجود سعی میکنم روزهام رو پر کنم و تسلیم نشم. و شاید همین کار هم درست باشه و چیزی باشه که من باید انجام بدم. یکی از...
-
روزگار گذران سربازی
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 18:58
روزهای سربازی در حال گذره! ده روز اول سخت بود اما الان می گذره. اگه لحظه ای بیکار باشم بیشتر به بچه های دو رو برم فکر می کنم. این روزها بیشتر به این نکته فکر می کنم (البته همه مون بهش فکر می کنیم) که روزی که شروع میشه جزو روزهای طی شده ست. گذر زمان کاملا حس میشه وقتی روز سختی باشه به همراه سختی و وقتی روز خوبی باشه به...
-
اندر فواید کد 226
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 11:15
بعد از تعطیلات که برگشتم تهران روز اول نامه نظام وظیفم اومد: اول اردیبهشت ماه باید خودم رو به نظام وظیفه معرفی کنم! خیلی شوکه شده بودم. بیشتر از اینکه عصبانی باشم گیج و منگ بودم که باید چیکار کنم؟! 16 اسفند پارسال دفترچه م رو فرستاده بودم و خیالم راحت بود که تاریخ اعزامم 4 تا 6 ماه دیگه ست. خیلی خورد توو ذوقم! اه! یه...
-
مغبچه ای میگذشت راهزن دین و دل...
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 22:36
کتاب دوم آقای دوباتن رو دارم تمام می کنم. آقای دوباتن با زیرکی تمام علاقه ش به آقای پروست رو دستاویز فلسفیدن در مورد زندگی انسانها، علی الخصوص انسانهای مدرن کرده. کتاب پر از مطالب جالبه که برای فهمیدنش لزوما نباید رمان طولانی (7 جلدی) آقای پروست، «در جستجوی زمان از دست رفته»، رو خونده باشی. اما برای من مهمترین نکاتی...
-
فرصت
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 00:33
مشغول خوندن کتاب دیگه ای از آقای دوباتن هستم. میدونم! دچار نوع فلسفیدن این مرد و شکل زندگی ای که در نوشته هاش ترسیم میکنه شدم. عنوان کتاب « پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند »؛ ترجمه گلی امامی ؛ ابتدای کتاب به نکته جالبی، به نقل قول از مارسل پروست اشاره میشه. من برداشت خودم رو ازش میگم، البته! گاهی اوقات،...
-
دیدنی
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 01:07
عکس امروز مال یک عکاس فرانسویه به نام هنری کارتیه-برسون (Henri Cartier-Bresson) . برای من عکس شامل دو حس مختلفه؛ از یک طرف نوعی شادی حاصل از معصومیت و از طرف دیگه کلافگی! هنری کارتیه-برسون (1908-2004) پدر فوتوژورنالیسم مدرن ( Modern Photojornalism ) و یکی از عکاساییه که عکاسی خیابانی ( Street Photography ) رو خیلی...
-
در باب تعالی
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 22:36
راهنمای سفرم، آقای دوباتن در فصل ششم سفر به شدت به طبیعت گرایش داشت و حتی میشه گفت مقهور طبیعت و قدرتش شده بود ویا خودش رو تسلیم عزمت طبیعت کرده بود: بهمنی در کوه های آلپ، فیلیپ دولوتربورگ ( Philip James de Loutherbourg ) «...چرا در جستجوی چنین حسی از خود کوچک بینی باشی و حتی از آن شادمان شوی؟ چرا آسایش هتل ات در آی...
-
دیدنی
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 18:41
یکی از لذتهای اهل سفر که در حضر موندن دیدن عکسه! خودم که اینطوریم. خیلی عکس دیدن رو دوست دارم. برای همین سعی میکنم هر روز یک عکس اینجا بذارم. اولین عکس از هنری وسل جونیور (Henry Wessel Jr ) ، واقعا یه شاهکاره. از لحاظ حسی یک جور حیرت تووش هست که چاره جز تسلیم شدن و لذت بردن برای آدم نمیذاره. البته به لحاظ فنی آقای نیک...
-
سفرهای من!
شنبه 14 فروردینماه سال 1389 20:54
دیشب توی راه تهران یادم اومد که هشت ساله که در حال رفت و آمدم و احساس نکردم که جای ثابتی برای موندن دارم. اول زابل، الانم تهران؛ اول برای تحصیل الان اما برای... کار! البته، با توجه به علت سفرهام، از تمام این رفت و آمدها، تنها توی ماشین که بودم حس سفر داشتم. جذابیتش اینه که میتونی برای چند ساعت تنها باشی و فقط به اون...