انگار هرچقدر سعی میکنم خودم باشم کسی باشم برای خودم پیش بعضی آدما خویشتن خویشم رو گم میکنم و این آدمهاباترسهای من عقده های من رنجهای من و تمام حقارتهای قدیمی ارتباط مسقیم دارند. ترس از تحقیر در حضور این آدمها منو اونقدر میترسونه که بودم رو نابود میکنه و رشته هام رو پنبه! ترسها و عقده های قدیمی رو زنده میکنه ناامنیهای قدیم رو به ناکامیهای جدید پیوند میزنه من قهرم با این آدمها و این حضورشون رو هرچند مهربانانه بدل به دشواری وظیفه میکنه