بعضی لحظات تحقیر شدی و نفهمیدی! یه وقتایی بعضی آدمها خواسته تو رو تحقیر کردن، خیلیها هم ناخواسته! تو تحقیر شدی، تحقیرها ترسهات رو ساختن و ترسها دیوارهایی که پشتشون تبدیل به هیولایی شدی پر گره! حس حقارت پشت این دیوارها، مثل خوره اعضا و جوارح تو رو از کار انداخته! دستها و پاهایی که دیگه دست و پا نیستن و فقط صورت مسخشدهای از دست و پا دارن و انباشتهای از احساسات که پشت این دیوارها دلمه بسته! |