صبح یک روز تعطیل وسط رویایی آمیخته با ترس و هوس از خواب بیدار میشی. تپش قلب و حس خستگی که در تمام بدن به یک میزان توزیع نشده، دیشب اصلن خوب نخوابیدی. سکوت توی تمام خونه هست. حتی موتور یخچال هم کار نمیکنه. بلافاصله حس فراموش شدگی بهت دست میده. سخت از رختخواب میای بیرون.
و تمام روز به این تناقض فکر میکنی که انسان در تنهایی افکار و ایده های زیبایی برای زندگی به ذهنش میرسه که خیلی دوست داره بلافاصله اونها رو با یک نفر دیگه به اشتراک بذاره. اما وقتی یک نفر دیگه هست از اون افکار خبری نیست! |