همچنان و همیشه این جرخوردگی‌ها وجود دارد! جایی هستی و نمیخواهی باشی، چیزی هستی و چیز دیگری میخواهی! این حسرت مدام،..

عجیب است! تنهایی را میخواهم و تنهایی را تاب نمی آورم! حرص و ولع آزادی را میزنم، اما ...! اما نمیدانم خود این آزادی است، یا اصلا آزادی چیست؟ عبارتی که همیشه حسرت آن را خورده ایم بی آنکه بدانیم چیست! حالتی در زهایی مطلق از هر بندی، قیدی، مسئولیتی، فکری... یا تنهایی! همه اینها شاید فقط غایتی ست، غیرواقعی! حقایقی که که امکان وقوع در اینجا ندارد؛ مثل خدا! کمال شاید متداول ترین کلمه برای به ذهن نزدیک کردن معنی این کلمات باشد! و کمال طلبی نزدیکترین عبارت برای این جرخوردگی‌ها!