باشد که رستگار شویم...

کی گفته ما آدمهای خوبی هستیم؟!

از خوبی به اندازه زمین تا ماه فاصله داریم!

کی گفت دلهای گندیده ما پاک و ساده است؟!

بوی گند و گه این تفاله مغز آدمیزاد را میسوزاند!

تمثالی بی رنگ و رو، به قامت هیولایی ساخته ایم از خوبیهایی که کیسه مان را پر نگه دارد!

از تمجید دیگران، تعارفات خذعبلی که هیچ قرینی در واقعیت ندارند!

باور کنیم که خدا ما را میشناسد که دندان نیشمان کوتاه است و بی مصرف در دریدن!

شاید نیازی نیست اصلن! بدتر از هر درنده ای میدریم و اساسن به این زنده ایم!

باور کنیم که انسان ته نشین تمام تاریکیهاست...

حرفها

حرفهای مرد در گلو مانده...

حرفهای در گلو مانده مرد...

حرفهای مانده در گلوی مرد...

حرفهای گلوی مرد در مانده...

حرفهای گلو مانده در مرد...

حرفهای در مانده گلوی مرد...

گلوی حرفهای مرد در مانده...

همچنان و همیشه این جرخوردگی‌ها وجود دارد! جایی هستی و نمیخواهی باشی، چیزی هستی و چیز دیگری میخواهی! این حسرت مدام،..

عجیب است! تنهایی را میخواهم و تنهایی را تاب نمی آورم! حرص و ولع آزادی را میزنم، اما ...! اما نمیدانم خود این آزادی است، یا اصلا آزادی چیست؟ عبارتی که همیشه حسرت آن را خورده ایم بی آنکه بدانیم چیست! حالتی در زهایی مطلق از هر بندی، قیدی، مسئولیتی، فکری... یا تنهایی! همه اینها شاید فقط غایتی ست، غیرواقعی! حقایقی که که امکان وقوع در اینجا ندارد؛ مثل خدا! کمال شاید متداول ترین کلمه برای به ذهن نزدیک کردن معنی این کلمات باشد! و کمال طلبی نزدیکترین عبارت برای این جرخوردگی‌ها!

بعضی از روزها دوست دارم به جای اینکه بلافاصله بعد از بیرون آمدن از شرکت، هدفون بذارم و صداهای بیرون رو حذف کنم، به صدای پای خودم گوش بدم، یک ربع ساعتی که باید تا پایین پل مدیریت بروم تا سوار تاکسی بشم، تمام راه صدای پای خودم رو گوش میدم و سعی میکنم گره های مغزم رو باز کنم، گره های کور، گره های خیلی خیلی کور

مسیر رفت و آمد من بین کار و خانه استعاره ای از ارتباط من با کاره! عصرها سُر میخورم به سمت آرامش و صبح ها شیب تند کوه رو به سمت کار مینوردم! (آخ که چقدر زحمت میکشم من!!!) شیب صبح رو سست و کشان کشان میروم در واقع!

هیچ وقت روزهای بعد سالگرد مثل روزهای قبل سالگرد نیست! شاید هم خود سالگرد اینقدر اهمیت دارد که همه چیز را تغییر میدهد. 

اما من آدم سالگردها و سالروزها نیستم، چندان یادم نمی ماند، وقتی یادم می افتد یا به یادم می آورند بیشتر به دنبال کشف پختگی یک ساله هستم!