من با تمام وجودم فریاد میزنم که اگر پایت شکسته است برای من اهمیت دارد و تو با پوزخندی تمسخرم میکنی که نه اهمیتی ندارد برایت اگر پای من شکسته است، در سراشیبی یک پارکینگ بزرگ که گوشه هایی از آن، سقف آنقدر کوتاه میشود که من باید خمیده وارد شوم و تو را رو به روی خود ببینم که به دیواری تکیه داده ای و مرا سرزنش میکنی که پای شکسته ات برایم اهمیت ندارد و من فریاد میزنم که اینطور نیست، که اینطور نیست... 
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ب.ظ

بعضی وقت ها می دانی و فقط می ایستی و بیرحمانه می خواهی روبرویت فریاد بزند می دانم پایت شکسته است! و تو از این بیرحمی لذت می بری و او چه بیهوده تکرار می کند ، می دانم پایت شکسته است.....

بیرحمانه! بسیار بیرحمانه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد