پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب...

دهقانی که شب تا صبح نگهبان کاشته خود است، اما دسترنجش حلقه اشکی است که صبح بر پیرهن خاک گرفته اش میچکد. 

تنها که هستی گرازها مثل روح میان، اصلن معلوم نیست از کجا و چه جوری! چنان زمینتو زیر و رو میکنن که انگار نه انگار چند ساعت پیش اینجا چیزی کاشته شده بود، کاری کرده بودی! هر چی شیار میکشی و امیدت رو زیر خاک میکنی، صبح ناامیدی میبینی!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

حتما وقتی جایی چیزی که کاشتی سر بر می آورد ، این قانون طبیعت است................

دل خون میکنه اما!

تو یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ق.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

من با یه چیزی توی این پست مشکل دارم که نمیدونم چیه...

چی؟ دهقان تنها، دهقان یا تنها؟

تو جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

من با اندوهش مشکل دارم. اندوهش ماسیده انگار یه جایی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد